و البته که کم کاری ه دوربین دیجیتال، ... که این یادگاره هجده تان از آن دست تا مچ فرو رفته در ماست توی رو روئک و لب و دهن که هیچ صورت ماستی ات شروع شود...
از اینجا شروع می شود، خواهر روزهای کودکی و نوجوانی...
خانواده ای که یادش می رود، نوبت یک، دو، سه لبخند بزند بگوید سیــــــــــب.
جزقله های بغلِ شکیبا...
نوجوانِ اخم آلوده جدی... اووووووف خواهرک!
بیمار خنده های توام، بیشتر بخند...
همان زرد کهرباییِ آن شعر ها که من و گنجشک های خونه... موش آب کشیده شود. اصلا شاعرانه عاشقانه نباشد فقط آب کشیده شود...
ای جانِ خواهر، ما کجا فامیل بودیم؟ نه از آن مار دور گردنِ آبجی بزرگه نه از این وحشتِ از کفتر چاهی های خواهر کوچیکه...
که شما عشق، که شما زندگی، که شما عشق زندگی در سال های دور... اصلا عشق سال های دور...
یادت بیاید به آن اتاق دو نفره ی هتل، به آن مسافرت ... به آن فیلم های با زیرنویس مالزیایی... یادت بیاید به آن ادا و اطوار ها... یادت بیاید به آن فایت کلاب... یادت بیاید به آن همه خوش گذرانیِ کل مسافرت در یک اتاق سه در سه.
سر جهازیِ خودخواسته ی گذشت و گذارهای خواهر بزرگه.
بچه های اکرم که در مهمانی ها خودشون رو می گیرند و فقط با خودشون حال می کنن :))) ها ها ها .
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری تو بهاری ؟
نه بهاران از توست
از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم و دراین راه تباه عاقبت هستی خود را دادم
ما دو خواهر...
ما، زنانِ کوچک...
ما، زاده ی فصل سرد... ما، بچه های اسفند...
ما، تولدی دوباره... ماه اسفند، ماهِ تولد مبارک های دو باره...
ما، همه فرزندانِ آن خانه ی مادری...
ما، همه آن خاطراتِ روزهای آخرِ مشترک...
ما، ما و ساعت های آخرِ همان آخرین شب...
ما، این چهار نفرِ برای همیشه...
و اگر دور، امسال هم همین چهار نفرِ همیشه، در کنارِ هم... دخترک، هجده ات مبارک.
با عشق،
بنامِ خواهر... بخوانش شکیبا.