گاهی وقت ها، گفت و گویی شبانه

اینجا قرار است، شخصی ترین تجربه ی من برای گفتن باشد، از در دوردست بودن... فعلا!

گاهی وقت ها، گفت و گویی شبانه

اینجا قرار است، شخصی ترین تجربه ی من برای گفتن باشد، از در دوردست بودن... فعلا!

چهارشنبه هجدهِ دسامبر

از صب ساعت 7.5 بیدار شی و بشینی رو تخت همینطور و هی بی رمق پی دی اف راهنمایی رانندگی رو سعی کنی بخونی... این آلبوم مهستی رو گوش کنی، بعد ببینی که هنوز دوست داریش... و استرس نمره هات داشته باشه خفت کنه ولی خب هیچ کاری از دستت براشون بر نیاد و منتظر باشی تا ببینی که چی می شه... 

 

بعد این خانوم مهستی 100 بار تو این فاصله بخونه...


"فکر نکنی دوری و اینجا نیستی 

قلب من اونجاست تو تنها نیستی


خودم دورم عکسم ولی تو قابه 

می شنوه حرفو ولی بی جوابه 


غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه...


مراقبه گلدون عطلسی باش

یه وقتایی منتظر کسی باش

کسی که چشماش یه کمی روشنه 

شاید یه قدری هم شبیه منه "


بعد فکر کنی، حالا باید بشینی بخونی واسه رانندگی و مجبوری بگیریش چون راهی نداری جز اینکه بچه ها که بیان اینجا گواهینامه داشته باشی چون جز شهریار کسی نیست که پشت ماشین بشینه... 

عوضش خوبه این قسمتش که کلی ماشین سواری دوست داری... از وقتی امتحانا تموم شده یه غم رسوب شده دارم... یه غم ته گرفته... دلم بغل می خواد... دلم گوله شدن می خواد دلم نوازش شدن موهامو می خواد ... حس می کنم خیلی دورم واسه این چیزا... حس می کنم انگار سال هاست موهام نوازش نشدن... دلم ماساژ می خواد، مامان می گه برو از این ماساژورا بگیر یا اینکه برو سالن ماساژ ولی آخه نه... دلم بغل می خواد که قاطی بغل یکی گردنتو ماساژ بده... راسی گردنم 3/4 روزه که گرفته نسبتا و درد ملیحی داره... 


دارم یه افسردگی ملیحی رو تجربه می کنم که به طرز غریبی به همه چی راضیم، دلم می خواد بچه ها بیان بشینیم مثه اون موقع ها شات بزنیم بعد بخوایم برقصیم بعد برسه یه آهنگ ببینیم لامصب اذیت می کنه و گریه ام بگیره برم بالکن و بعد برگردم بشینیم و حرف بزنیم، حرف بزنیم و حرف بزنیم و ولو شیم دور هم و حرف بزنیم... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد