خانوم، خانوما ... اصلا خیال برت نداره که خواهرت رفته در دورترین جای دنیا نشسته و بی خبری!!!
طبق کامنت کاملا خصوصی مون در وبلاگتون، (محض اینکه هفت پشت غریبه بعضا که آبرو دارید و در جریانیم در آنجا رفت و آمد می کنند) عرض کردیم اینجا هم تاکید می کنیم که این امیرحسین که باشد؟ آقا خیلی به طرز جدی و ویژه و گاهی هم حوصله سر بری مشغول جا وا کردن در دل شما ست. و البته که حرف دل ما را در چند پست پیش حانیه تحویلش داد... این ادبیات بازی ها چیست؟ بی خیال... بهش بگو... نه اول به خودت بگو... که نظر من کلی مهمه این وسطا!!! ما هنوز نظرمون روی محسن (یا به اصطلاح خودمان محسن ترکه است) و از مواضعمون هم پایین نمی آیم. با اصفهانی بودنش هم یه کاری می کنیم... :)
سریعا به اطلاع ما می رسانی که این امیرحسین با ادبیات پاچه خواری مخصوص جلو دوربین دقیقا آنجا چه می کند و قصدش از دخول به آنجا چیست (این جمله ی بلد بود قصدت از دخول به کاخ!!)
مثلا اومده کامنت می ذاره : البته مطمئنا نظر شما صائب است! (آخه مرد حسابی، صائب؟ نه جون من صائب اصلا یعنی چی؟!)
یا اینکه می گه: بزرگوارید!
... یا آن طومار آیت الله فلان می گوید بهمان و آن یکی می گوید فلان و جمله ی آخرش هم به آن زبان ادبیات تغلیظ شده ی پرتمتراقش می گوید ریدم به نظرات همه یشان برو بابا دین کیلو چند!
خلاصه آنکه، ما خواستیم پشتیبانیِ بیش از پیشمان را از جناب اصفهانی ه جمع اعلام کنیم و بگوییم زنیکه، اونجا چه خبره و این بابا کیه؟ خوبی؟ اوضاع چطوره؟ و وای به حالت اگه آمار ندی!
ما تو کلاس چار تا محسن داشتیم
محسنی که خندیده آنی نیست که میپنداری و ارتباطی ام با بنده نداره و منم هیچ علاقه ای به کامنت دهی ایشون ندارم. لیکن ندانم از کجا من را یافته و وبلاگ عین در وبلاگستان ناگزیره از برتابیدن این خواننده ها:)
باقی ماجرا رو هم که حضوری عارض شدم خدمتتون