سلام خانومی خانوما، چطوری؟ شنیدم دوباره یکی از خواهرا با ادا اطوارو ایناش گند زده به برنامه مسافرت مامان اینا که درس داره!! بعد خودمونیما اما دو روز قبلش می ره تیاترِ (با تلفظ تیاتره عزت الله انتظامی نمی دانم در کدام فیلمش خوانده شود) هملت!!! که مامان اینا در این چند روز تعطیلی خانه نشنین شده اند و از سفر شمال مانده اند... بگذریم و منت نذارم که بسان خواهری که در این چسان فُسان من کار دارم نمی آم ها خودش یکه تاز بوده مدت ها جانبت را هم گرفتم و گفتم چی کارش دارید پاشین خودتو برین مسافرت اونم خونه تنهایی خودش خوشه! متاسفانه اما یکی یه دونه شدی و جواب نداد، این راه حل.
دیگه از این طرف ماجرا که خانوم خانوما، ش. خانوم چُسان فُسانش همچنان واسه ی خانه ی پدری اش بوده و خسته از هی ما از این ور بکش آن ها از آنور بسان اسب لگد پراننده ای رام شده دیشب راهی خانه ی خاله ی ع. شده... از حق نگذریم بد هم نگذشت اما،... خُب، ما کاری نداشتیم کلا خوب می گذشت و بد بعضا همیشه بنا به این بود که حال خاله بازی کردن های اینطوری را نداشتیم دیگر... خلاصه آنکه هر چقدر می خواهی خواهر جان چُسان فُسان بازی کن در آن خانه پدری که دیگر در هیچ کجای این دنیا کسی ناز نمی خرد ( تا به اینجا آمریکاش امتحان شده)...(ادای این خاله خانوم ها را در می آرم که رفته اند از خانه پدری و دخترکان خانه نشسته را نصیحت می دن :))) .)
خلاصه آخر این ماجرا که ش. خانومی رفته اند خرید به مناسبت همین تعطیلات و جمعه ی سیاه!!! و دیگه در میان اینکه خودشونو داشتند شرمنده می کردند، از دستشان در رفت و شما را هم در این میان با از این مُدل تی تیشیای ناز دار خانومی شرمنده کرده اند... گفتم دلت حسابی بسوزه تا برسه دستت!
* همان بلک فرایدی را گویند و یا روز بعد تنکس گیوینگ.
هملت که نبود البته
مکبث بود!