حالم گرفته است، از ظهر که می روم دانشگاه... اگر چه، دلگرمی ای ته دلم را گرفته، اما دلشوره... اما چیزی هست که ... غمناکه. در مسیر 20 بار "شما" ی ابی گوش می دم و آنجایش که می گوید "می میرم از حسادت دلی که دلدار شماست..." می خواهم، مرخصی بگیرم از این زندگیه لعنتی... نمی شود! فکرم، لحظه ام در جای دیگری گیر کرده است...
یاد تمام جاها، خیابون ها و پارک هایی می افتم که با این آهنگ رفتم و ... کی می دونه که الان حسم چیه؟ کی می دونه اون موقع ها حسم چی بود؟ ... غم دارم درس نمی خونم اصلا تمرکز کوفتی گمه گمه!
م. بلندم می کند که می خواد بره سیگار بکشه و منم بشینم پیشش حرف بزنم، از این احوال در بیام. کمی چرت و پرت می گم، کمی تعریف می کنم... بهم می گه بچه ام هنوز تو رابطه. بهم می گه از این آدما که اولین رابطشونه و 4 سال طول کشیده... هنوز بچه ای! فکر می کنم، اوهوم، هنوز بچه ام... از بالا و پایین تو رابطه می ترسم، جسارتی که دوستش دارم رو واسه زندگی ندارم. می گه می گذره، رابطه هاشو تعریف می کنه و می گه ... نیگاه، اینا پیش می آد، آدما داغون می شن و بعد بلند می شن دوباره زندگیشونو می سازن. می گه نیگاه... یه طوری می شه دیگه! می گه نترس...
آروم می شم کمی... استرس فردا دارم اما. کوانتوم نخونده و مکانیک بد داده!
حس بدیه! حس اینکه کل زندگیت داره یهویی بهش ریده می شه.
به هر حال کمی، یه کم درس می خونم ... بعد تمرکز لعنتی رو ندارم ... بلند می شم! Chris رو می بینم می گم، ببین من نمی دونم واسه فردا چی بخونم تو چه می کنی و بیا منم بازی... استقبال می کنه! خوشحال می شم، ملت مهربونن! می گه بیا من این سوال رو داشتم حل می کردم، مشکل داشتم بیا با هم روش فکر کنیم... می شینیم فکر کردن... و حل می شه! دوباره می رم بیرون و میام به یکی دیگه، یه سوال دیگه رو می گم چه کردی (حالا صورت سوالم نخوندم اما چه کنم اصلا خوندنم نمی آد اینجوری خودمو می کشم تو درس) دیگه تا اون بخواد فکر کنه صورت سوال رو می خونم و پا میشیم می ریم سه نفره پا تخته حل کردن... و کل درس خوندن امروز من حل کردن سه تا سوال اینجوری بود و 4 صفحه کتاب!!!!!!
و فردا امتحان دارم...
ناراحتم، غم دارم، گریه دارم، خوب نیستم می فهمی؟
با توام خواهره ی *** ه فلان، بهت اسمس زدم، زنگ زدم که پاشو من غر دارم پا نشدی!
آخه من یکیو می خوام غر بزنم... ع. همش می گه خیلی غر می زنی! اعصاب چس ناله ها و غرغرامو نداره... تازه ... یه سری چیزارو می دونی که نمی شه گفت که بهش... گناه داره اونم خستس! منم ... خوب نیستم...
بچه ها همه رفتن کباب، کورونا، من درس داشتم نرفتم! الانم تنهام، (دلت بسوزه برام :دی)
نشستم خونه! شارژرمم نیوردم ... الان لپ تاپم خاموش می شه !!! و همین دیگه!
دلم بغل می خواد... و نوازش...
حالم از این تنهاییه کوفتی هم شب امتحان بهم می خوره! می خوام واسه همیشه بخوابم! گریه کنم و بخوابم...
لعنتی کجایی؟! بیا، مثه اون روزا که درو باز می کردی می اومدی بغلم می کردی... خوب بغلت نمی کردم، پاشو بیا این بار من می آم خودم بغلت می کنم اصلا... نازت هم می کنم، درست حسابی، مثه قبلنا کیسه نمی کشم، قول می دم... ده لعنتی بیا دیگه... غم دارم خب!
گریه دارم...